سال ۱۳۹۹ خورشیدی

ساخت وبلاگ

ساعت انگار حدود شش صبح است و مدام صدای جا به جایی ظرفها و محکم بستن در اتاق یا مجری تلوزیون می آید!

به حدی خوابم می آید و غرق در رویا و خیال هستم که با خودم فکر میکنم اگر ده ساعت دیگر هم بخوابم باز کم است ! مادرم بارها و بارها داخل اتاقم میشود که پس چرا خوابیدی شگون ندارد برای سال نو و تحویل ، خواب بمانی ... پتو را به زور و اجبار از روی من برمیدارد... خودش انگار همه استراحت هایش را کرده است و سر حال و چابک هی اینطرف آنطرف میرود و کارهای باقی مانده را انجام میدهد....

میگویم اوووو سال تحویل نیم ساعت چهل پنج دقیقه دیگر است نه حالا! میگوید بیدار شو به خودت برس لباس نو بپوش و دعایی بخوان ....

من که گوشم به حرفهایش بدهکار نیست و نمیفهمم چطور برای  بیست دقیقه دیگر بیهوش میشوم! 

یک خواب دلچسب کوتاه ... اما با استرس بیدار میشوم دست و رویم را میشویم و موهای آشفته ام را با یک کش مو که دوستم به تازگی موهایش را کوتاه کرده و کش های موهایش را به من داده است تا استفاده کنم را برداشته و موهایم را حالت گوجه ای بالای سرم می بندم .... کرم میزنم عطر میزنم کمی هم رژ لب و سرمه ی چشم!!!!

دیگر سر حال هستم... دلم خواب نمیخواهد ! یکهو به یاد ویروس کرونا و سال نو و عید کاملا متفاوت با هر سال می افتم!!! دلم هری میریزد پایین ! انگار یادم رفته بود .... یادم رفته بود قرار نیست خانه مادربزرگم برویم و قرار نیست کسی جز برادرم خانه مان بیاید!

با اینحال خاله هایم و برخی افراد فامیل به ما در روزهای نوروز باستانی سر زدند و باید بگویم تمام روزهای سال نو به جز دو یا سه بارش را در خانه مانده بودم و چه روزها مثل برق و باد سپری شدند و حالا به هفدهم فروردین ماه رسیدم.... 

خدایا! یکهویی روزگار را ورق بزن و حال دل همه ما را خوش کن ! خدایا به اقتصاد دنیا کمک کن ! خدایا ! چرا یکهو اینطور شد؟! با ما قهری؟!

دلم خیلی گرفته...
ما را در سایت دلم خیلی گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sabz144 بازدید : 98 تاريخ : پنجشنبه 18 ارديبهشت 1399 ساعت: 7:42