من یک تنبلم!

ساخت وبلاگ
سلام

از خودم و رفتارهام واقعا خسته خسته خسته و ناامید شدم.خدا نخواد کسی از خودش و توانایی هاش خسته و دلزده بشه.این خیلی بده که این هواااا ارزو و اهداف و لیست برنامه های گوناگون داشته باشی برای زندگیت اصلا برای هر هفته یا هر ماهت یا هر روز یا هر سالت اما یک قدم هم برای نزدیک شدن و احرای اهدافت برنداری و مدااااام کار امروز رو به فردا بیفکنی!

تا سال 1396 شروع شد و حتی یک یا دو ماه قبل ترش، تمام اهداف سالیانمو نوشتم اونم با جزییات فراوان اما الان بیشتر از شش ماه از سال سپری شده و دریغ از یک ذره ناچیز پیشرفت و عمل به برنامه هام. هر روز میگم صبح زودتر بیدار میشم هر روز میگم بیشتر تلاش میکنم هر روز میگم امروز دیگه روز من خواهد بود و قراره کلی کار انجام بدم اما دریغ و وا دریغا از انجام کاری حتی هرچند ناچیز! 

دلم میخواد بدونم چرا همیشه از رو به رو شدن با خودم و برنامه هام ، وحشت دارم؟

شاید صدها بار برنامه ریزی کردم و لیست اهداف درست کردم اما همه رو گذاشتم به کناری و به کارهای نه چندان پر اهمیت رسیدگی کردم.کارهایی که اگر هم انجام نمی دادم ، اتفاق خاصی رخ نمیداد.اما اینکه از همه اون کارهای مهم سر باز میزنم این خودش برام خیلی جای سوال داره! من به اهدافی که برای خودم قرار دادم واقعا علاقه دارم اما نمیدونم چرا برای اجرا و به سرانجام رساندن اونها سستی و کم کاری میکنم؟؟؟ 

ای کاش یکی بود مداااام بر من سخت میگرفت حتی کتکم میزد و وادار و مجبورم میکرد زودتر از خواب بیدار شم و بیشتر تلاش کنم و برنامه هامو عملی کنم. اون زمان هایی که حتی به چهل درصد برنامه های روزانم رسیدگی میکنم،شب ها واقعا با حس خوبی به خواب میرم و راضی هستم از خودم. پس چرا این حس های خوب و قشنگ رو از خودم دریغ میدارم؟؟؟؟ چرااااا چرااااا چراااا نمیخوام پیشرفت کنم و مستقل بشم؟ تا کی میخوام بی هدف و بیکار فقط با یک لیسانس ساده سر کنم؟؟؟ واقعا وای بر من!

فوق لیسانس

زبان

تولیدی و دوخت لباس و مزون

دوچرخه سواری

رانندگی

باشگاه

کارهای هنری ارامش بخشم

گیتار

خدایا...اینهمه هدف! فقط چرا تنبلم؟ دوچرخه و گیتارش برام جور شده. یه دوچرخه خیلی خوب که واسه دختر داداشم بوده رو اوردن اینجا . خیلی دلم میخواد دوچرخه سواری کنم.تو اصفهان اکثر خانم ها با دوچرخه بیرون میرن و ایرادی نداره.بارها و بارها دیدم حتی مادرها بچه هاشون رو از مدرسه یا مهد با دوچرخه میبرن و میارن. البته بیشتر خانم های خانه دار.گیتار رو هم چندین ساله خواهرم خریده و گوشه اتاق داره خاک میخوره.گیتاری که همیشه خدا ارزوم بوده داشته باشمش و یاد بگیرم.حالا حدود 6 ساله داریمش اما شاید چند بار بیشتر سراغش نرفتم.کلاس هاس زبان رو هم حالا که دیگه لیزر نمیرم میتونم پولش رو بذارم برای زبان و ادامه بدم و مکالممو قوی کنم.وسایل خیاطی و مزونم هم جور شده یعنی تو این مدت چند ساله خرد خرد خودم وسایلمو خریدم و ذخیره کردم.رانندگی رو هم مامانم بهم گفته اگه یاد بگیری و زرنگ باشی یه پراید برات دست و پا میکنم هر چند نو نباشه اما بالاخره جور میکنم.این تنبلی ....وای این تنبلی منو بدجور ازار میده. شاید چون چند بار در رسیدن به اهدافم شکست خوردم الان باز میترسم شروع کنم اما کامل از پس اهدافم برنیام.ترس از شکست در من قوی تر از خوشحالی بابت موفق شدنه.همش با خودم میگم نکنه درست لباس ندوزم نکنه کارم اشتباه از اب در بیاد نکنه فلان شه بیسار شه!

خدایا...میخوام شروع کنم و تا اخرش ادامه بدم ولی حس میکنم یه نیرویی بهم میگه بشین نمیخواد پا بشی همین جا که نشستی خوبه ! تکون نخور!!!

بازم شکر

نوشته شده توسط دخترک در 16:54 |  لینک ثابت   • 
دلم خیلی گرفته...
ما را در سایت دلم خیلی گرفته دنبال می کنید

برچسب : تنبلم, نویسنده : sabz144 بازدید : 84 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 21:15