صبر و شكر

ساخت وبلاگ
سلام

روزها از پي هم سپري ميشن. بهار ميره تابستون مياد،بعد از گذر تابستون گرم ، ميرسيم به پاييز دل انگيز و رنگارنگ كه قبل از رسيدنش كلي برنامه هاي جورواجور براش ترتيب دادم و خودم رو براي آمدنش داشتم اماده ميكردم كه يك لحظه غفلت و عدم صبوري و فكر نكردن قبل از صحبت،تمام برنامه هاي قشنگ پاييزيم رو نابود كرد و تنها يك حس غم و دلتنگي و بدتر از همه پشيماني رو نصيب دل كم طاقتم كرد!

در اينكه زبونم مار داره و نيش ميزنه شكي نيست.در اينكه گاهي دختر كم عقل و فتنه گري ميشم باز هم ترديدي نيست!

من بايد صبر ميكردم و سنجيده تر حرفامو ميزدم.اينهمه همه جا شنيدم و خوندم و از برم كه نبايد دل كسي رو شكست نبايد اميد كسي رو نااميد كرد نبايد بي فكر ، حرفي زد كه بعد پشيماني به بار بياره و نتوني كاري كني كه اوضاع دوباره خوب بشه.گاهي هز چقدر هم عذرخواهي كني هر اندازه هم اظهار پشيماني كني و طلب بخشش داشته باشي،سودي نداره و اوضاع دوباره به روال خوب سابق بر نميگرده چون گاهي حرفهات اونقدر نيش دارن اونقدر بد دل شكستن و اونقدر زخمي كردند، كه راهي جز اينكه بپذيري كار از كار گذشته و تو يكي از عزيزترين دوست و نزديكانت رو حساااابي رنجوندي و هيچ راهي جز عدم ارتباط و دوري نداري چون حرفهات فراموش شدني نيستند و اگر خودت هم جاي اون بودي، شايد همين كار رو ميكردي و نمي بخشيدي و تصميم به قطع رابطه ميگرفتي شايد براي هميشه!!!

دختر عموم  كه بهترين و نزديك ترين دوستم  بود كه همه زندگي هم ديگرو حفظ بوديم،از من خيلي رنجيده خاطر شده چون فتنه به پا كردم حرف هايي رو زدم كه نبايد ميزدم رفتارهايي كه نبايد ميداشتم و ميدونم كه قابل بخشش نيست شايد منم جاي دختر عموم بودم هيچوقت نمي بخشيدم! ولي انگار اين قطع ارتباط قسمتي از سرنوشتم بود چون بارها در طول اين سالها خواب مي ديدم با خانواده عموم دعوامون شده و قطع رابطه كرديم!!! شايد تعبير خوابم ، همين عصبانيت لحظه اي من و زدن حرفاي نيش داري بود كه خيلي دل دختر عموم رو شكوند اما چيزي نگفت و كناره گرفت و رفت ! انتظار بخشش و دوباره صميمي شدن ندارم و خودم بذيرفتم كه كارم درست نبوده و حتي عذاب وجدان دارم اما چه كنم كه كار از كار گذشته و نبايد زود قضيه رو به خانواده ها ميكشوندم. من بايد مشكلم رو با خود دختر عموم حل ميكردم اما از اونجاييكه دختر بدي هستم،دعوا رو به خانواده ها كشوندم و كلا قضيه حادتر شد ... سر يك مساله خيلي بي اهميت ،بهترين دوستم رو از خودم رنجوندم و از دست دادم. همش تقصير اين قرصهاي هورموني لعنتي بود كه دكتر برام تجويز كرد. قرصايي كه يكي از عوارضاشعصبانيت و افسردگيه. حالا من موندم با عذاب وجدان و خدا رحم كنه حالا كه دل شكسم چه بلايي سرم مياد!


موضوعات مرتبط: صبر و شكر دلم خیلی گرفته...
ما را در سایت دلم خیلی گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sabz144 بازدید : 104 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 23:15