غمگین و بی تاب کنار اتاق نشسته ام...
اضافه وزن پیدا کرده ام نمیدانم اما چند کیلویی به وزنم اضافه شده است و سرم درد میکند...
الان و اکنون سرم درد میکند... در ذهن و روانم بحث و دعوا و کشمکش های زیادی را تصور میکنم!
اگر اوضاع و احوال آنطور که باید در آینده پیش نرود و بخواهم با مشکلات پیچیده دوباره دست و پنجه نرم کنم، چه کنم؟!
من به وضوح و شفافیت و آشکارا نگران و بی تابم... دیگر دلم نمیخواهد با سختی ها و پیچیدگی هایی که در گذشته داشتم ، رو به رو شوم! خب نمیخواهم دیگر...
من ! دلم میخواد جای دیگری از این شهر زندگی کنیم و تمام نگرانی هایم برطرف شوند و اصلا ناپیدا و گنگ شوند و بروند پی کارشان!
دلم میخواهد... این را نمیتوانم بگویم!
سرم درد میکند...
دلم خیلی گرفته...
برچسب : نویسنده : sabz144 بازدید : 93