امشب شب یلداست
سه شب پیش ، جشن شب یلدا را زودتر برگزار کردیم !
افراد فامیل در خانه مادربزرگم دور هم گرد آمدیم... چقدر دیدن بستگانم به من شادی داد.
امشب ، شب یلدای اصلی است و من تنهای تنها در خانه نشسته ام. یک چراغ کم سو روشن کرده ام و تلوزیون هم روشن است.
باز هم خانه مادربزرگم همه امشب جمع هستند اما من نرفتم ماندم در خانه تا تکالیف درسی ام را انجام دهم و کمی در خانه با خود خلوتی داشته باشم.
برای خودم انار دانه دانه کرده ام...
با خودم فکر میکردم که به راستی انسان در رنج و سختی روزگار میگذراند. به راستی که هر انسانی بسته به شرایط زندگی اش، سختی ها و رنج های گوناگونی را به دوش میکشد.باید از درد و رنجهای روزگار دوری نکرد! باید آنها را پذیرفت. ما باید بپذیریم که گذران زندگی همراه با سختی و رنج است. باید با رنجهایمان رفیق باشیم... با آنها کنار بیاییم! وگرنه هر اندازه که به دنبال زندگی بدون درد و غصه برویم، کمتر به آن دست پیدا میکنیم. بهترین اتفاق آن است که زندگی را با همه دردها و رنجها و سختی هایش دوست بداریم. چاره چیست؟! زندگی همین است دیگر! خوبی اش آن است که غیر قابل پیش بینی است و طولانی هم نیست! زودی تمام میشود...
دلم خیلی گرفته...
برچسب : نویسنده : sabz144 بازدید : 85