حال دلم خوب نیست

ساخت وبلاگ
سلام

نمیدونم چرا ته دلم ته قلبم حس خوبی ندارم.به قولی حال دلم خوب نیست.یه دلشوره ی غریبی دارم.گنگ و مبهم حس میکنم که دلم میخواد روابط اجتماعی بیشتری داشته باشم دوستای مهربون و صمیمی بیشتری داشته باشم رفت و آمد بیشتری داشته باشم. تنهام.هیچ دوست صمیمی ندارم حتی با دختر عمومم رابطه خوبی ندارم. با هم مدتیه قهریم.قبلا چندتا دوست خوب که نه ولی بالاخره دوست بودند،داشتم.متاسفانه من در دوست شدن با افراد شانس ندارم چون همه فقط فکر این هستند که چطور میتونن از من باج دوستی بگیرن یا به قولی بچاپن. یه دوستی داشتم که همش ناله میکرد از نداری و بدبختی.منم گول حرفاشو میخوردم همیشه کمک حالش بودم اما بعدا فهمیدم بقیه هم همینطوره و کلا حالش اینه که دیگرانو سر کیسه کنه. یکی دیگم بود که دختره افسردگی حاد و استرس داشت و اصلا دوستی نبود که انگیزه بده شاد باشه.یک مدت دیدم اگه بخوام با این رفت و آمد کنم،خودم هم کم کم مثل اون بی انگیزه و تنبل میشم و قید پیشرفت رو میزنم.منم تصمیم گرفتم کم کم ازش دور شم.و حس میکنم خوب کاریم کردم چون انگار یه باری از دوشم برداشته شد.

چون دوران راهنمایی و دبیرستانم رو توی تهران گذروندم و یک دفعه ای اومدیم شهرمون اصفهان،حس کردم تنهای تنها شدم.اگر تهران بودم بالاخره دوستای خودمو داشتم باهاشون در رفت و آمد بودم.اما یکهویی مجبور شدم تهران رو با دوستام بذارم بیام اصفهان.خب دوست شدن با ادمها زمان میبره.سخت میشه دوست پیدا کرد.بیشتریا با دوستای دوران دانشگاه و مدرسشون در رفت و آمد هستند.وقتی اومدیم اصفهان از راه فیس بوک و... هنوزم با دوستای تهرانم در ارتباطم اما خب دوریم دیگه.

با خودم میگم اگر دورم از دوستای شاد و سرحال و خوب پر بود،مهمونی میدادم و مهمونی میرفتم و کلا با دوستام بودم، حال دلم خیلی خیلی خوش تر بود.الان تنهای تنهام...دلم دور هم جمع شدن میخواد.حرف های خاله زنکی! شادی و بی خیالی.داداشم و مامانم بهم مقداری پول دادند که خرید عید بکنم.از خدای مهربون سپاسگذارم که برام تا حدی پول رسوند.چون مدتی بود منتظر پول بودم.اما نمیدونم چرا هر چی خرید میکنم آخرش دلم شاد نیست و انگار حتی با خرید کردن هم دلم راضی و خوشحال نمیشه و انگار یه کمبود یه حس مبهم دیگه ای دارم که اگه اون کمبود جبران شه حالم بهتر میشه.شاید این کمبود،؛نیاز به رفیق و همراهه از جنس خودم.چندتا دوست صمیمی و وفادار که باهاشون اینطرف اونطرف برم و تولد و دور همی بگیریم و حتی گاهی پارتی بریم و شاد باشیم. حس میکنم روابطی فراتر از روابط خانوادگی یا فامیلی که دارم میخوام.خودم تازگیا خیلی سعی میکنم که با دیگران سر صحبت رو باز کنم و دوست بشم اما کم پیش میاد یا اصلا پیش نیومده که دوست خوب پیدا کنم.

ته دلم به اضافه ی اون حس کمبود رفیق، حس استرس و دلشوره عجیبی هم دارم که نمیذاره شب ها به خصوص الان که دیگه داره سال تموم میشه، خوب بخوابم.همش توی ذهنم به سال و سالهای قبلی که گذشت، فکر میکنم و اینکه چقدر کمکاری کردم و از سالهای گذشته اونطور که باید بهره نبردم و برای زندگیم تلاش نکردم.مثل بقیه برای سال 1396 یا همین سال نویی که میاد اگه زنده بودم برای خودم هدفهایی رو تنظیم کردم و برخلاف سالهای گذشته که هدفهام زیاد میشد و اصلا بهشونم نمیرسیدم یا حتی براشون تلاشم نمیکردم، اما امسال تصمیم گرفتم فقط 2 تا هدف بیشتر نداشته باشم.یکیش راه انداختن مزون دوخت خودم و کسب درامد و یکی هم تلاش برای فوق لیسانس مدیریت.میخوام اگه خدا بخواد درسم رو ادامه بدم و وارد محیط های اموزشی بشم و دوباره با کتاب و امتحان دوست بشم.

خلاصه که اصلا نمیدونم سال نو واقعا چطور سالی میتونه باشه.و درسته که برای اومدنش دلشوره دارم اما سعی میکنم اینبار به اهدافی که تنظیم کردم با جسارت تمام عمل کنم و سال پیشرفت و درامدزایی باشه برام. دلم میخواد دوستای خوبی پیدا کنم و شادی های خوبی نصیبم بشه. امیدوارم برای همههههه سالی پر از شادی و تن درستی باشه.این به نظرم بهترین دعاست. از خدای مهربون طلب آرامش دارم.ارامش و قلبی مهربون.آمین

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۵/۱۲/۰۳ساعت 16:50  توسط دخترک  | 
دلم خیلی گرفته...
ما را در سایت دلم خیلی گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sabz144 بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 2:37